در مقام طلب

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز

استاده‌ام چو شمع، مترسان ز آتشم

حضرتِ حافظِ جان

سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است

چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گیرد

خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت

دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

حضرتِ حافظِ جان

پیری و جوانی، پی هم چون شب و روزند

ما شـب شـد و روز آمـد و بیـدار نگشتیم

سعدی

خار خندید و به گل گفت سلام

و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتی چند گذشت

گل چه زیبا شده بود

دست بی رحمی نزدیک آمد،گل سراسیمه ز وحشت افسرد

لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت سلام...

گل اگر خار نداشت

دل اگر بی غم بود

اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،

زندگی

عشق

اسارت

قهر و آشتی

همه بی معنا بود


فریدون مشیری

زندگی...
برگ بودن در مسیر باد نیست،
امتحان ریشه هاست!
ریشه هم هرگز اسیر باد نیست.
زندگی چون پیچک است؛
انتهایش میرسد پیش خدا...

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

خام بدم ، پخته شدم ، سوختم

وقت سخن، نترس بگو آنچه گفتنی است

شمشیر روز معرکه زشت است در نیام


سعدی

مرد، دور و بر ما مثل ملخ بسیار است

بیم قحط است ازین گونه فراوانی‌ها


حسین جنتی

فرنگیس :... من با رئیس شهربانی هم شخصا آشنا هستم و یقین دارم که اگر از او چنین خواهشی بکنم ،حتما جواب رد نخواهد داد. او را از پاریس می شناسم ...

استاد ماکان:او هم یکی از کسانی است که فریفته چشم های تو شده؟

فرنگیس: من سراغ ندارم که کسی فریفته چشم های من شده باشد.

استاد ماکان: اما من سراغ دارم.

 


 چشمهایش

(با تلخیص)

بزرگ علوی

مردم به چشم آب نگاهم کنند لیک 
من از سراب پیش تو بی آبرو ترم 

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او جانی ستانم جاودان

او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ



مولوی

چو رسی به طور سینا ارنی مگو و بگذر

که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی

سعدی


چو رسی به طور سینا ارنی بگو و مگذر

تو صدای دوست بشنو نه جواب لن ترانی

حافظ


"ارنی" کسی بگوید که تو را ندیده باشد

تو که با منی همیشه، چه تری چه لن ترانی

مولانا


سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی

"ارنی" نگفته، گفتی دو هزار "لن‌ترانی"

منسوب به: مرحوم حضرت علامه طباطبایی رحمه الله علیه

به کمال عجز گفتم : که به لب رسید جانم

به غرور و ناز گفتی : تو مگر هنوز هستی؟!


همچنین التفات کنید:

ای کاش که جان ما به لب می‌آمد

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه ی خود می گذرم

دوست بگو دوست بگو دوست دوست

تا نگری هر چه بود او است او است

مگر صاحبدلی روزی به رحمت

کند در حق درویشان دعایی

به چشم کم مبین در نامهء اعمال ما زاهد

که می‌بارد از این ابر سیه، باران رحمت‌ها



غنی کشمیری

برو ای عقل، مگو عشق چنان کرد و چنین

پادشاه است و بر او چون و چرایی نرسد

شاه نعمت الله ولی

و ماء الکرم للرجل الکریم

و للارض من کاس الکرام نصیب


ضرب المثل


به ابیات زیر التفات کنید :


ملائک در میخانه زدند

جرعه‌ای فشان بر خاک

للارض من کاس الکرام نصیب

بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز


شربنا و اهرقنا علی الارض جرعة

و للارض من کاس الکرام نصیب


ناشناس


به ابیات زیر التفات کنید :


ملائک در میخانه زدند

جرعه‌ای فشان بر خاک

بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز

للارض من کاس الکرام نصیب (بیتی دیگر)