در مقام طلب

۳۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

به دلت کاز دلت به در نکنم / سخت تر زین مخواه سوگندی

دائم سفرم گرچه اندر حضرم بینی

در جمعم و دور از جمع پیدایم و پنهانم

نام من رفته‌ست روزی بر لب جانان به سهو / اهل دل را بوی جان می‌آید از نامم هنوز

مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار / من گلی دارم که عالم را گلستان

بنده را نام خویشتن نبود / ما به هر چه لقب دهند آنیم

تنگ چشمان نظر به میوه کنند / ما در آثار صنع حیرانیم

هر گلی نو که در بهار آید / ما به عشق اش هزاردستانیم

سعدیا بی وجود صحبت دوست / همه عالم به هیچ نستانیم

تماشای تو می کردم و غافل بودم / کاز تماشای تو خلقی به تماشای من اند

مرا به کار جهان خود التفات نبود / رخ تو در نظر من چنین خوش اش آراست


حضرت حافظ جان

مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم / که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم


شیخ اجل سعدی

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل / که گر مراد نیابم ، به قدر وسع بکوشم


شیخ اجل سعدی

اللیل و الخیل و البیداء تعرفنی / و السیف و الرمح و القرطاس و القلم


المتنبی البغدادی

ای بسا هندو و ترک هم زبان / ای بسا دو ترک چون بیگانگان


مولانا

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نه ای دلبرا ، خطا اینجاست


حضرت حافظ جان

گناه ار چه نبود اختیار ما حافظ ...

تو در طریق ادب کوش و گو گناه من است

آتش در زیر خاکستر کماکان آتش است

برقی از چشم تو در خاکسترم جا مانده است

شرح آن گر من بگویم بر دوام

صد قیامت بگذرد وآن نا تمام


مولانا

در صدر محبت ات نشاندیم

ز آن پیش که حرف لا نبودست


عطار

ساعتی   میزان   اینی ،  ساعتی   میزان   آن

یک نفس میزان خود شو ، تاشوی موزون خویش


مولوی

هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی

که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی !

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

آنچه آغاز ندارد ؛ نپذیرد انجام !


حضرت حافظ جان

یاران به موافقت چو دیدار کنید، / باید که زِ دوست یاد بسیار کنید؛

چون بادهٔ خوشگوار نوشید به هم، / نوبت چو به ما رسد نگونسار کنید.


خیام