این فقیهان که بظاهر همه اخوان همند / گر به باطن نگری دشمن ایمان همند
جگر خویش و دل هم ز حسد میخایند / پوستین بره پوشیده و گرگان همند
تا که باشند در اقلیم ریاست کامل / در شکست هم و جوینده نقصان همند
واعظان گرچه بلیغند و سخندان لیکن / گفتن و کردن این قوم کجا آن همند
آه ازین صومعهداران تهی از اخلاص / کز حسد رهزن اخلاص مریدان همند
سادهلوحان که ندارند زادراک نصیب / رستهاند از همه آفات و محبان همند
زاهد و عارف و عابد همه بر درگه حق / خواجه شأنان هم و بنده و سلطان همند
خوب رویان جهان مظهر لطفند ولی / مست چشمان هم و خسته مژگان همند
دردمندان مجازی که جگر سوختهاند / چون نشستند بهم شمع شبستان همند
گاه سازند بهم گاه ز هم میسوزند / همد مانند گهی گاه رقیبان همند
اهل صورت که ندارند ز معنی خبری / همه در رشک زر و سیم فراوان همند
خویش با خویش چرا شور کند در تلخی / پنج روزی که برین مائده مهمان همند
مجلسی را که نه از بهر خدا آرایند / تا نشستند بهم رهزن ایمان همند
اهل بزمی که در آن حضرت دانائی نیست / بملاهی و مناهی همه شیطان همند
فیض خاموش ازین حرف سخن کوته کن / از گروهی که در ایمان همه اخوان همند
فیض کاشانی