به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا بودن زمین ماه است
فاضل نظری
میکنم الفبا را، روی لوحهٔ سنگی
واو مثل ویرانی، دال مثل دلتنگی
بعد از این اگر باشم در نبود خواهم بود
مثل تاب بیتابی مثل رنگ بیرنگی
حسین منزوی
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنماد هیچش الا هوس قمار دیگر
چندی است هر بهار میشکفد
بر شاخههای تازهٔ زیتون، سنگ
دیگر نشان صلح نخواهم بود
این است حرف تازهٔ زیتون: جنگ
محمد مهدی سیار
یک لحظه زندگی، تو از دست میرود
وقتی کسی که هستی تو است، میرود
شاید که اندکی بنشیند کنار تو
اما کسی که بار سفر بست، میرود
علی حیات بخش
سر مغرور من با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه میسازد
فاضل نظری
احسان هنری نیست به امید تلافی
نیکی به کسی کن که به کار تو نیاید
صائب
با شیخ از شراب حکایت مکن که شیخ
تا خون خلق هست ننوشد شراب را
شهریار
در کار خود، من و تو ز او بی وفاتریم
با من ز بی وفایی دنیا، سخن مگو
حسین منزوی
در بند آن نه ایم که دشنام یا دعاست
یادش بخیر، هر که ز ما یاد میکند
ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق
سرو اگر کارند آنجا، بید مجنون میشود
رنجیدهام ز خویت، اما ز مهر رویت
مشکل روم ز کویت، این بار و بار دیگر
عاشق اصفهانی
بخت از مَنَت گرفت و دلم آن چنان گریست
کز دست ِکودکی برُبایی پرندهای
هوشنگ ابتهاج