در مقام طلب

۴۹ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

زندگی

رقص

دل انگیز

خطوط لب توست...


سهراب سپهری

شب خرداد

به آرامی یک مرثیه

از روی سر ثانیه ها می گذرد

بوی هجرت می آید

بالش من پر آواز پر چلچله هاست‌

صبح خواهد شد

و به این کاسه آب

آسمان هجرت خواهد کرد

باید امشب بروم‌

باید امشب چمدانی را

که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم

و به سمتی بروم

 

بیست و یکمین شعر از دفتر

حجم سبز

سهراب سپهری

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی / مقبول طبع مردم صاحب نظر شود


حضرتِ حافظِ جان

چشم خود بستم

که دیگر چشم مستش ننگرم

ناگهان دل داد زد:

''دیوانه! من می بینمش!''


شهریار

از همه کس رمیده‌ام

با تو درآرمیده‌ام

جمع نمی‌شود دگر

هر چه تو می‌پراکنی


سعدی

وخدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر / شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد


شهریار

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک... / چو درد در تو نبیند که را دوا بکند ؟


حضرتِ حافظِ جان

دستان کسی دست زنان کرد مرا / بی‌حشمت و بی‌عقل روان کرد مرا

حاصل دل او دل مرا گردانید / هر شکل که خواست آنچنان کرد مرا

برو ای عقل ، مگو عشق چنان کرد و چنین ! / پادشاه است و بر او چون و چرایی نبود !

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من / از خاک زیشتر نه ، که از خاک کمتریم !


سعدی

بی حسرت از جهان نرود از جهان هیچ کس به دهر

الا شهید عشق به تیر از کمان دوست


سعدی

وافریادا ز عشق وافریادا / کارم به یکی طرفه نگار افتادا

گر داد من شکسته دادا ، دادا / ورنه من و عشق ، هر چه بادا بادا


ابوسعید ابوالخیر

عشق ست طریق و راه پیغمبر ما / ما زادهٔ عشق و عشق شد مادر ما

ای مادر ما نهفته در چادر ما / پنهان شده از طبیعت کافر ما

برادرم پدرم اصل و فصل من عشق است / که خویش عشق بماند نه خویشی نسبی


مولانا

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است / مگذار درددل کنم و دردسر شود

در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد / زخم از پی زخم آید دندانه به دندانه!


سید علی حسنلو

گوهر پاک بیاید که شود قابل فیض / ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود


حافظ

کی ز سرم برون شود

یک نفس آرزوی تو!


مولانا

در خاطرم روانه شــد و شب بخیر گفت / گفتم که در نبود تو شب ها بخیر نیست

فرامرز عرب عامری

خاورمیانه را به تقلید چشمانِ شرقیِ تو ساخته اند ...

پرالتهاب ، اندوهگین ، خسته ، زیبا ...


نزار قبانی