در مقام طلب

ومُهَفْهَفٍ کَالبَدْرِ قُلْتُ لَه انْتَسِبْ / فَأَجابَ ما قَتْلُ الُمحِبِّ عَلَی الُمحِبِّ حرامٌ

 

«و مهفهف کالبدر قلت له انتسب» یعنى : بسا جوان باریک شکم و زیبائی که مانند شب چهاردهم مى‌درخشید دیدم، به او گفتم بگو حسب و نسب خودت را، تا به‌بینم که از کدام قبیله هستى، تا اینجا ترجمه همین نصف شعر بود، جوان به‌جاى آنکه خود را معرفى کند، و خویشتن را به قبیله‌اى نسبت دهد شعر گفت، و در ضمن عمل ندادن به (ما) در شعر به سؤال‌کننده فهماند که من از قبیله بنى تمیم هستم، زیرا بنى تمیم (ما) را اصلا عمل نمى‌دهند، بنابراین، سؤال‌کننده از عدم نصب خبر ما که حرام باشد متوجه شد که این جوان که گوینده شعر هست از بنى تمیم است. (فاجاب. . . . الى آخره) یعنى : پس آن جوان جواب داد که کشتن دوست بر معشوق حرام نیست .

شاهد: در (ما قتل المحب. . . . حرام) که «ما» در این شعر بى‌عمل است، و لذا (حرام) که خبر ما هست مرفوع آمده، و بنا بر لغت حجازیین باید (ما قتل المحب حراما) گفته شود.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">