در مقام طلب

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت

بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت

 

یا رب مگیرش ار چه دلِ چون کبوترم

افکند و کُشت و عزتِ صیدِ حرم نداشت

 

بر من جفا ز بختِ من آمد وگرنه یار

حاشا که رسمِ لطف و طریقِ کَرَم نداشت

 

با این همه هر آن که نه خواری کشید از او

هر جا که رفت، هیچ کَسَش محترم نداشت

 

ساقی بیار باده و با محتسب بگو

انکارِ ما مَکُن که چنین جام، جم نداشت

 

هر راهرو که ره به حریمِ درش نبرد

مسکین بُرید وادی و ره در حرم نداشت

 

حافظ بِبَر تو گویِ فصاحت که مدعی

هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت

 

حافظ

دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت

ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

 

ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او

او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت

 

ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم

زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت

 

گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد

گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت

 

وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد

زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت

 

گفتند خرم است شبستان وصل او

رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت

 

گفتم که بر پرم سوی بام سرای او

چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت

 

خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش

در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت

 

خاقانی