در مجالس حرف سرگوشیزدن با یکدگر
در زمین سینهها تخم نفاق افشاندن است
صائب تبریزی
در مجالس حرف سرگوشیزدن با یکدگر
در زمین سینهها تخم نفاق افشاندن است
صائب تبریزی
میروم تا که فراموش کنم چشم تو را
میروم تا که در آغوش کشم یاد تو را
و هوای هوس وصل تو را، خواب تو را
و نگاهت که جهان است و جهان در نگهت
شود آیا که فراموش کنم چشم تو را
تا بسوزم و کنم خاک، غزلهای تو را
تو حریفی و خزان بود که پایان من است
سوگ باران و بهاران همه آواز من است
شاه و گدا به دیده دریادلان یکی است
پوشیده است پست و بلند زمین در آب
صائب تبریزی
عشق را با هردلی نسبت به قدر جوهر است
قطره بر گل شبنم و در قعر دریا گوهر است
صائب تبریزی
فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را
عشرت امروز بیاندیشه فردا خوش است
صائب تبریزی
گردش چرخ، بد و نیک ز هم نشناسد
آسیا تفرقه از هم نکند گندم و جو
صائب تبریزی
مستمع صاحبسخن را بر سر کار آورد
غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد
صائب تبریزی
پاکان ستم ز جور فلک بیشتر کشند
گندم چو پاک گشت خورَد زخم آسیا
صائب تبریزی
شب جمعهست و شب فاتحه، ای کاش تو هم...
... دل غمگین مرا با غزلی شاد کنی!
پنجشنبه است ، بوی کفن می دهد تنم
با ذکر حمد و سوره مرا هم دعا کنید ...