در مقام طلب

۴۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد

گر بالش زر نیست بسازیم به خشتی



حضرت ِ حافظِ جان


همچنین التفات کنید به :

خشت زیر سر و در طارم هفت اختر پای

ناز پرورده تنعم

با این دو روز وصل، چِها می‌کند رقیب

جـام مـراد بـر کـف نـو دولتـان مبـاد


صبری اصفهانی

محتسب در نیم شب جایی رسید

در بن دیوار مستی خفته دید

مست و هشیار

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

دست طمع چو پیش کسان می‌کنی دراز

پل بسته‌ای که بگـذری از آبـروی خویـش


صائب تبریزی

اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است

اشـک کبـاب باعث طغیـان آتـش است


صائب تبریزی

تهمت سرمه به آن چشم سیه، عین خطاست

سرمه گردیست کـه خیـزد ز صـف مژگانش


صائب تبریزی

کلیـد داری کعبه نشـانه حـق نیست

کسی ست حق، که در آن بی‌ کلید می‌آید


حسن بیاتانی

دوئی به مذهب فرمانبران عشق خطاست

خــدا یـکی و محـبّـت یـکی و یـار یـکی


نثاری تبریزی

در ره منـزل لیلی که خطـرهاست در آن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی


حضرت حافظ جان

* ارسال های وبلاگ :
- این وبلاگ روزانه بروز می شود .
- متن های ادبی زیبا از میان نظرات را هم ممکن است به عنوان پست قرار دهم . 

* نظرات وبلاگ :
- سعی می کنم به همه ی نظرها پاسخ دهم .
- برخی از نظرات نمایش داده نشده اند .
- برخی نظرات را، در صورتی که ایمیل نظر دهنده وجود داشته باشد، از آن طریق جواب خواهم داد .
شاعر یا منبع ناشناس :
- فقط در ارسال هایی که شاعر یا منبع ناشناس بوده ، اسم شاعر یا منبع نیامده است .
- در صورتی که نام شاعر یا منبع تذکر داده شود ، طبعاً تغییر خواهم داد .

کِی باشـد و کِی باشـد و کِی باشد و کِی؟

مِی باشـد و مِی باشـد و مِی باشـد و مِی

من باشـم و من باشـم و من باشـم و من

وِی باشد و وِی باشد و وِی باشد و وِی

نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته کس به من دل

چــو تختـــه پاره بـر مــــوج، رهــا رهــا رهــا مـن


سیمین بهبهانی

ابوعلی (حسین) سینا

در مدح امیرالمؤمنین

مولا علی علیه السلام

 

 

بگردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا

که دریا شد از آن صحرا که صحرا شد از آن دریا

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی

من نگویم چه کن از اهل دلی، خود تو بگوی


حضرت حافظ جان

گر خونِ ما به پای تو ریزد، حلال تو

ور خونبها به غیر تو باشد، حرام ما


شهریار

بر درخت زنده، بی برگی چه غم؟

وای بـر احوالِ بــرگِ بی درخت


شفیعی کدکنی

لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری ...

که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم


سعدی

کرم کردی به دشنام ام ، به نفرینت دعا گویم

جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

حافظ

دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد

که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

سعدی